مرد نوشابه ای ایران را بشناسید ، او برای صبحانه،ناهار و شام فقط نوشابه می خورد ، مدت هاست هیچ غذایی به غیر از نوشابه نخورده ام ، با نوشابه شارژ می شوم
به گزارش وبلاگ حرف دل، 7 سالی می گردد که خورد و خوراکش شده نوشابه. وقتی خسته می گردد تنها چیزی که به او انرژی می دهد نوشابه آن هم از نوع گازدارش است.این مطلب بازخوانی گزارشی است که اسفندماه 1393 در هفته نامه خبرنگاران سرنخ منتشر شده است.
به گزارش وبلاگ حرف دل، صبحانه، ناهار و شام هم فقط نوشابه است. غلامرضا اردشیری مدت هاست که مزه هیچ غذایی را نچشیده است، می گوید نه تنها در زندگی اش احساس گرسنگی نمی نماید بلکه اگر کسی را در حال خوردن غذا ببیند، حالش بد می گردد. خودش نمی داند چرا و به چه دلیل این مشکل برایش رخ داده است، اما از شرایط موجود زیاد هم ناراحت نیست. اما اینکه اولین بار چرا و به چه دلیل، مرد میانسال به سراغ نوشابه رفت و چه شد که روز و شبش با نوشابه عجین شد را در گزارش سرنخ بخوانید: کار اصلی اش تعمیرات فایبرگلاس است، زندگی آبرومندی دارد و دو دخترش را راهی دانشگاه نموده است، اما اتفاقی که برای او رخ داده نه به کارش مربوط است و نه به زندگی اش.
غلامرضا اردشیری می گوید: زندگی ام عادی بود مثل تمام مردم دیگر، هرگز هم تصورش را نمی کردم که چنین بلایی سرم بیاید. نه تصادفی رخ داد که اثرات ناشی از آن باشد و نه شوکی به من وارد شد. واقعا هنوز هم پی به دلیل این اتفاق نبرده ام و این مهمترین سئوالی است که در زندگی ام همواره با آن روبرو هستم، اینکه چرا فقط می توانم نوشابه بخورم.
او ادامه می دهد: یکی از روزهای خرداد 86 بود، آن شب، مثل همه شب ها به خواب رفتم و نیمه های شب بیدار شدم. حس عجیبی داشتم، احساس می کردم شی ای مثل مو داخل دهانم است، حس می کردم که سر این مو داخل دهانم است و انتهایش داخل معده ام، هر کاری می کردم این مو را خارج کنم امکان پذیر نبود. مو مثل یک سیم بکسل داخل گلویم قرار داشت و حس خفگی به من دست داده بود، آنقدر محکم و سفت بود که نمی دانستم چه کار باید انجام دهم. نمی توانم آن را واقعا توصیف کنم اما حسش دیوانه نماینده بود.
فردای آن روز، راهی دکتر شدم، به سراغ هر دکتری که فکرش را بکنید رفتم. هر کسی یک دکتری را معرفی می کرد و دکترها هم که نمی توانستند بیماری ام را تشخیص دهند مرا به همکار دیگرشان معرفی می کردند، صبح تا شب یا در مطب دکتر بودم یا بیمارستان، اما هیچ کسی نمی توانست بیماری ام را تشخیص دهد. مویی داخل دهانم نبود، اما حس بودن این مو، دیوانه نماینده بود. برای رهایی از این حس، به سراغ هر دکتری که فکرش را بکنید رفتم تا اینکه یک متخصص کلیه و خون گفت بهتر است پیش روانپزشک بروی و دکتری را به من معرفی کرد.
قرص های سکته آور
مرد میانسال که از حسی که به او دست داده بود به تنگ آمده بود، آدرس دکتر روانپزشک را گرفت و راهی مطب او شد. او می گوید: دکتر قرص هایی به من داد که هر شب باید آن ها را استفاده می کردم و به من گفت اگر قرص ها سازگار با بدنت نبود، آنها را مصرف نکن، خوردن این قرص ها حالم را خیلی بد کرد و مثل افرادی بودم که سکته نموده اند. نصف صورتم فلج شده بود و آب دهانم می ریخت، حس مو از بین رفت اما حالم به طرز وحشتناکی بد شده بود.
آقای اردشیری چاره ای نداشت جز ترک قرص هایی که دکتر متخصص آنها را تجویز نموده بود. در همان زمان بود که احساس تشنگی زیاد باعث شد تا برای برطرف عطش به سراغ نوشابه برود.
می گوید: تیر ماه همان سال، وقتی قرص ها را کنار گذاشتم، احساس تشنگی شدیدی داشتم و دلم نوشابه می خواست، وقتی اولین لیوان نوشابه را خوردم، حس می کردم که این اولین باری است که چنین خوراکی خوشمزه ای را خورده ام. حس آرامش و انرژی به من دست داد، بعد از آن زندگی ام با خوردن نوشابه ادامه یافت.
غذا ممنوع!
مرد نوشابه ای می گوید: از تیر سال 86 تا الان هیچ غذایی نخورده ام جز نوشابه. روزی 3 بطری بزرگ نوشابه مصرف می کنم. برای من غذا معنایی ندارد و اصلا احساس گرسنگی به من دست نمی دهد. وقتی می بینم که یک نفر در حال خوردن غذاست احساس تهوع به من دست می دهد و حالم بد می گردد. خانواده ام خیلی مراعات مرا می نمایند و مدت هاست که دیگر جلوی من غذا نمی خورند.
بعد از آن، نوشابه با زندگی مرد میانسال همراه شد، حالا دیگر هیچ چیز هوس نمی نماید و تنها چیزی که او را شارژ و سر حال نگه می دارد مصرف نوشابه آن هم از نوع گازدارش است. می گوید: مصرف نوشابه هیچ تاثیر بدی در زندگی ام نگذاشته است، البته از زمانی که آغاز به خوردن نوشابه کردم 32 کیلو وزن کم نموده ام، سال 86 وزنم 105 کیلو بود و الان 73 کیلو هستم. اما یک سالی است که وزنم هیچ تغییری ننموده است. اما این تغییر وزن هم هیچ اثری بر سلامتی ام نگذاشته و من مسئله ای ندارم. همانطور که می دانید خوردن نوشابه مضرات زیادی دارد، حتی باعث پوکی استخوان یا زخم معده می گردد، اما من آزمایشات کامل داده ام، از آندوسکوپی گرفته تا آزمایشات خیلی جزئی ولی در حال حاضر که خوشبختانه هیچ مسئله ای ندارم و مصرف نوشابه تاثیر منفی بر روی من نگذاشته است.
مرد نوشابه ای ادامه می دهد: البته یک سری مزایا هم برای من داشته است، مثلا وقتی یک ساعت کار می کنم احساس خستگی زیادی به من دست می دهد و نمی توانم به کارم ادامه دهم، ولی نوشیدن یک لیون نوشابه گازدار آنچنان خستگی ام را بر طرف می نماید که انگار برترین غذاها را خورده ام، بعد از آن چنان شارژ می شوم که می توانم کلی کار کنم.
مرد نوشابه ای 7 سالی است که لب به هیچ غذایی نزده است. از زمانی که نوشابه وارد زندگی اش شده، دور آشامیدنی ها و نوشیدنی های دیگر خط قرمز کشیده است. می گوید: در طول زندگی ام تنها چیزی که می خورم نوشابه است، در طول یک هفته، شاید یک سوم استکان آب بخورم. چای هم خیلی کم و اگر هم مصرف کنم هفته ای یک استکان آن هم خیلی غلیظ.
رگی که خشک شده
از زمانی که غلامرضا با این مشکل روبرو شد به سراغ دکترهای زیادی رفت، اما هیچ کدام از آنها نتوانستند دلیل این بیماری را تشخیص دهند و تنها یک پزشک گفت رگی از مغز به بدن متصل است که حس گرسنگی را اعلام می نماید. این رگ در بدن شما خشک شده است، به همین خاطر احساس گرسنگی ندارید.
اما اعتیاد به نوشابه و فرار از غذا، تنها مسئله ای نیست که مرد 58 ساله با آن روبرو است، اواخر سال 89 بود که متوجه شد کلیه سمت راستش از کار افتاده و بدنش کلیه را پس می زند.
مرد میانسال مجددا راهی دکتر شد و در رابطه با دلیل بیماری کلیوی اش سئوالاتی کرد آزمایشات زیادی دادم و درنهایت دکترها که دلیل این بیماری را متوجه نشده بودند، تشخیص عجیبی دادند.
آنها گفتند کلیه ات پودر شده! و پودر شدن کلیه سه دلیل دارد، هپاتیت، ایدز یا سرطان مغز استخوان. با این حساب من باید یکی از سه بیماری را داشته باشم، برای تعیین شدن این موضوع آزمایشات مربوطه را دادم اما پاسخ تمامی آزمایشات منفی بود. کلیه ام بدون آنکه هیچ بیماری خاصی داشته باشم از بین رفت و در حال حاضر کلیه سمت راستم را به طور کل از دست داده ام و دارم با کلیه چپم زندگی می کنم. البته این را هم بگویم که از دو سال پیش سنگ کلیه داشتم که همان زمان این بیماری را درمان کردم و الان هم نمی دانم که بیماری کلیوی من اصلا ربطی به خوردن نوشابه دارد یا نه.
4 ساعت خواب
غلامرضا اردشیری یک مشکل بزرگ دیگر هم دارد و آن هم کم خوابی است. از زمانی که به نوشابه اعتیاد پیدا کرد، خوابش هم کم شد و در شبانه روز، تنها 4 ساعت می خوابد، از 3 شب تا 7 صبح. می گوید: شب ها وقتی همه خواب هستند من بیدارم و اصلا خواب به چشم هایم نمی آید، حس بی خوابی من درست مثل حس بی خوابی در روز است. خانواده ام با این موضوع کنار آمده اند و من هم مسئله ای با آن ندارم. شب ها تلویزیون نگاه می کنم و جدول حل می کنم.
استاد حل جدول شده ام و یک مجله جدول را یک روز و نیمه، تمام می کنم آن هم به صورت کامل و صحیح. البته باز هم نمی دانم که این کم خوابی ام به خوردن نوشابه ربط دارد یا نه.
مرد میانسال زمانی که دید ساعت های عمرش به بطالت می گذرد و بیشتر از افراد دیگر زمان دارد، تصمیم جدیدی گرفت بعد از مدتی، زمانی که دیدم وقتم به بطالت می گذرد تصمیم جدیدی گرفتم، به پیشنهاد بچه هایم تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم. من دیپلم داشتم و به خاطر علاقه بسیاری که به رشته حقوق داشتم در دانشگاه علمی -کاربردی شماره دو گچساران مشغول به تحصیل شدم و چند ماه قبل، با مدرک لیسانس فارغ التحصیل شدم.
او ادامه می دهد: زمانی که وارد دانشگاه شدم می دانستم که از مدرکم نمی توانم استفاده کنم، سن من خیلی زیاد است و کسی به آدمی در این سن کار نمی دهد، آن هم بدون تجربه کاری! اما چون درس خواندن را خیلی دوست داشتم، این تصمیم را گرفتم. الان هم خیلی خوشحالم که این رخ داده است، برخی اوقات از من می پرسند که خوردن نوشابه یا بی خوابی روی فکرت تاثیر نگذاشته و حافظه ات را کم ننموده که پاسخ من منفی است. نوشابه نه بر روی فکر و حافظه ام و نه بر روی جسم من اثر منفی نداشته و هنوز هم نمی دانم که چرا چنین اتفاقی رخ داده است.
زندگی غلامرضا اردشیری این روزها در حالی ادامه دارد که او همچنان به خوردن غذا هیچ علاقه ای ندارد و همه خوراکی اش را نوشابه تشکیل می دهد. می گوید همه آرزویم این است که بفهمم چرا این اتفاق برایم افتاد و جز نوشابه، خوراکی دیگری نمی توانم بخورم.
منبع: همشهری آنلاین