چگونه ثور به وسیله شکست هایش به قدرتمندترین قهرمان دنیای مارول تبدیل شد؟

به گزارش وبلاگ حرف دل، ثور (با بازی کریس همسورث) یکی از معدود شخصیت هایی است که در تمامی فازهای دنیای سینمایی مارول، چه در فیلم های انفرادی و چه آثار گروهی حضور داشته است.

چگونه ثور به وسیله شکست هایش به قدرتمندترین قهرمان دنیای مارول تبدیل شد؟

حضور این شخصیت از فیلم اصلی و دست کم گرفته شده ثور به کارگردانی کنت برانا تا تازهترین دنباله آن ساخته تایکا وایتیتی چشمگیر و تاثیرگذار است. حالا که مشتاقانه انتظار تماشای فیلم عشق و تندر را می کشیم، زمان مناسبی برای صحبت در خصوص بزرگ ترین دشمن ثور و در عین حال بزرگ ترین منبع قدرت او است: شکست.

از بین قدرتمندترین ابرقهرمانان دنیای سینمایی مارول، ثور به طرز بحث برانگیزی سختی های زیادی را پشت سر گذاشته است. در فیلم ثور او تمامی قدرت هایش را از دست داد و مجبور شد از زنی که عاشقش بود جدا گردد، این به او آموخت قهرمان بودن به چه معناست. در ثور: دنیای تاریک، مادر و برادر او به دست الفی شرور به نام ملکیث به طور موقت نابود شدند و در ثور: رگناروک، ثور پدر، برترین دوستانش و وطنش را از دست داد. تمامی این اتفاقات جدا از اتفاقات فیلم انتقام جویان: جنگ بی نهایت اتفاق افتاده اند.

در این فیلم بیشتر افراد ثور و برادرش لوکی برای همواره از بین رفتند و او در نبردش با تانوس، که ثابت شده بود برای تمامی دنیا تهدیدی خطرناک است بازنده شد. بعلاوه نمی توان تمام دل شکستگی هایی که لوکی تام هیدلستون در طول سال ها به او تحمیل کرد را به فراموشی سپرد. ممکن است ثور یکی از اولین انتقام جویانی باشد که در میان تراژدی و خطر لبخند به لب دارد، اما این لبخند به وضوح نقابی برای پنهان کردن درد است.

شکست برای ثور بخش مهمی از جهتش در تمامی فیلم ها و حضورش در دنیای سینمایی مارول است، البته منهای حضور کوتاه او در فیلم دکتر استرنج. نکته قابل توجه انعطاف پذیری او و نحوه پاسخش به شکست است. ثور شکست را نمی پذیرد و این موضوع در بیشتر بخش های حضور او در دنیای سینمایی مارول صادق است. هنگامی که اودین در ثور پسرش را به میدگارد فرستاد و او را نالایق خواند، ثور بلافاصله میولنیر را به دست آورد و کوشش کرد قدرتش را احیا کند. البته او شکست می خورد، اما شکست مانع او نمی گردد. این وقایع او را وادار کردند که به چیزی فراتر از یک جنگجوی قدرتمند تبدیل گردد.

ثور از یک ولیعهد فاسد به فردی تبدیل شد که از خوشبختی خود برای نجات زمین از سلطه بی رحمانه برادرش گذشت. شکست اولیه ثور در کنترل کردن میولنیر، هنگام روبرویی او با شخصیت شرور و ویرانگری از آزگارد، که به وسیله لوکی فرستاده شده بود به راهی نجات تبدیل شد. او ایستادگی کرد و حاضر شد جانش را برای نجات جین فاستر و شهر کوچک نیو مکزیکو فدا کند. این عمل فداکارانه ارزش ثور را ثابت کرد و اجازه داد چکش و قدرتش به او بازگردانده گردد. این اتفاق بدون بازنده شدن ثور رخ نمی داد. واضح است که ثور برای به ارث بردن تاج و تخت از پدرش آماده نبود و اودین این را می دانست.

کاملا معین بود که ثور احتیاج داشت واقعیت را ببیند و متوجه غرور سرکشانه، لاف زدن، ناتوانی اش در اهمیت دادن به دیگران و علاقه اش به خشونت بگردد. شکست ثور در اثبات ارزشش به اودین منجر به دریافت بزرگ ترین هدیه ای شد که یک پدر می تواند به فرزندش بدهد، دیدگاه. ثور بدون تجربه اش به عنوان یک موجود فانی روی زمین، هرگز تبدیل به ابرقهرمانی نمی شد که امروزه او را به عنوان یکی از انتقام جویان می شناسیم. همان قهرمانی که دوشادوش مرد آهنی و کاپیتان آمریکا با لوکی، اولتران و دشمنان قدرتمند دیگر مبارزه کرد. با وجود تمام تهدیدات موجود در کهکشان های مختلف، ثور در دنیای تاریک و انتقام جویان: عصر اولتران دلیلی برای ماندن روی زمین نداشت.

ثور برخلاف سایر نسخه های این شخصیت برای مثال در سریال چه می گردد اگر…؟، حفاظت از دنیای ما را بخشی از مسئولیت خود می دانست. او سخت به وظیفه اش به عنوان محافظ 9 قلمرو وفادار بود. اودین متوجه این موضوع شد و در دنیای تاریک بار دیگر پیشنهاد به دست گرفتن تاج و تخت را به ثور داد، اما او این پیشنهاد را رد کرد. نه به دلیل اینکه از مسئولیت پذیری می ترسید، او در تمام عمر خود آرزو داشت که پادشاه گردد، اما احساس می کرد باید وظایفش در قبال مردم زمین را انجام دهد. ناکامی اولیه ثور در درک معنای پادشاه بودن، باعث شد او سریع تر تبدیل به یک ابرقهرمان تمام عیار گردد، ابر قهرمانی بهتر از هر پادشاهی که تصورش را می کرد.

ثور حتی پس از مرگ مادرش فریگا و برادرش لوکی که البته واقعا نمرده بود، به شکلی باورنکردنی وظیفه حفاظت از 9 قلمرو را جدی گرفت. او تنها زمانی زمین را ترک کرد که متوجه شد تانوس در حال جمع آوری سنگ های بی نهایت است. ثور برای انجام این کار یک بار دیگر از خوشبختی اش با جین چشم پوشی کرد. در حالی که می توان چیزهای زیادی در خصوص شخصیت ثور در ابتدای حضورش در دنیای سینمایی مارول گفت، اما واضح است که او یکی از فداکارترین قهرمانان بود. جای تعجب نیست که هم او و هم استیو راجرز لایق میولنیر بودند. اما پس از اینکه ثور و لوکی پدرشان را از دست می دهند، نحوه پاسخ ثور به شکست تغییر می نماید.

مرگ اودین راهی را برای خواهرشان هلا باز کرد تا آزگارد را تصاحب کند، برترین دوستان ثور را بکشد و در نهایت خانه آنها را نابود کند. در حالی که سبک کمدی رگناروک به آن یاری می نماید که به عنوان برترین فیلم ثور شناخته گردد، اما در واقع حاوی یکی از سنگین ترین محتواهای دنیای سینمایی مارول است و یک لبخند بزرگ به عنوان پوشش دارد. در این فیلم زندگی ثور کاملا زیر و رو شده است، او پدرش را از دست داده و از لحاظ جسمی هم ضعیف شده، چکشش از بین رفته و در نتیجه بیشتر قدرتش نابود شده است و جایی ندارد که به آن پناه ببرد. دوستان آزگاردی اش مرده اند و بیشتر انتقام جویان خارج از دنیای هستند که او در آن حضور دارد. با این حال خدای تندر بر این شرایط به هم ریخته مسلط می گردد و کوشش می نماید تا خانه اش را از هلا، خدای مرگ پس بگیرد و ماموریتش را به اتمام برساند.

اما قابل ذکر است که ثور برخلاف حضورش در فازهای 1 و 2، در رگناروک به عنوان یک ابرقهرمان کمی متکبرتر است. به نظر می رسد شکست های گذشته اندکی ذهنیتش در خصوص وظایف یک ابرقهرمان را تغییر داده اند، و او هرازگاهی وظیفه اش در قبال 9 قلمرو را به شوخی می گیرد. یکی از دیالوگ های او، این کاری است که قهرمانان انجام می دهد، ممکن است باعث خنده گردد، اما براساس چیزی که از شخصیت ثور می دانیم کمی مضحک است.

یک توجیه آسان برای این موضوع این است که دو سال جستجوی ثور برای سنگ های بی نهایت باعث شده او تبدیل به فردی بدبین گردد و سعی کند با ساختن جوک وقت خود را بگذراند، اما شرح دقیق تر این است که امکان دارد این قضیه به دلیل فشار شکست های قبلی باشد که بالاخره ثور را تحت فشار گذاشته اند. بین فیلم دوم انتقام جویان و سومین فیلم انفرادی اش، ثور باید با مرگ مادر و برادرش و بعلاوه از دست دادن جین دست و پنجه نرم کند. ثور سعی می نماید با نقابی از خنده و شوخی، این واقعیت که او نتوانسته کسانی را که دوست دارد در زندگی اش نگه دارد یا نجات دهد بپوشاند.

پس از نابودی میولنیر، مرگ اودین و نابودی آزگارد به وسیله هلا و شیطان آتش سرتر در رگناروک فشار روی ثور چندین برابر می گردد. خوشبختانه شکست نهایی او در محافظت از خانه اش بلافاصله منجر به تراژدی نمی گردد. در عوض ثور و لوکی همانگونه که آرزویش را داشتند تبدیل به برادرانی واقعی می شوند و به یاری یگدیگر، جایگاه واقعی ثور و تاج و تخت آزگارد را به دست می آورند و مردم خود را به دنیای تازهی راهنمایی می نمایند. لحظات نهایی فیلم ثور: رگناروک داستان خدای تندر را به خوبی به خاتمه می رساند، او در نهایت آنچه را که پدرش در تمامی این سال ها به محقق شدنش امیدوار بود به دست می آورد و وزن واقعی تاج پادشاهی اودین را درک می نماید.

اگرچه در ابتدای فیلم انتقام جویان: جنگ بی نهایت، این پیشرفت ها تا حدی محو می شوند اما دلیل واضح و روشنی برای این موضوع هم وجود دارد. لحظات آغازین جنگ بی نهایت خاتمه سخت پیروزی کوتاه مدت ثور را روایت می نمایند. در حالی که بعضی آزگاردی ها پیروز به فرار شدند، بسیاری در حمله تانوس جان باختند، از جمله لوکی و هایمیدال. خود ثور نیز در فضا رها می گردد تا بمیرد. پس از آن ثور برای راکت شرح می دهد که از بین بردن تانوس تنها هدف اوست. او می گوید: دیگر چه چیزی را می توانم از دست بدهم؟، هر چند او هرگز انتظار پاسخی برای این سوال را نداشت. اینجاست که عکس العمل ثور به شکست واقعا تغییر می نماید، به جای اینکه صرفا با غم و اندوهش به وسیله شوخی طبعی کنار بیاید، در خشم و افکار انتقام جویانه غرق می گردد.

او پس از ساخت سلاح تازهش که تبری به نام استورم بریکر است کوشش می نماید تایتان دیوانه را پس از شماتت و تحقیرش بکشد. ثور در حالی که تمام حواسش را معطوف انتقامش نموده است، با درماندگی نظاره می نماید که تانوس انگشتانش را به هم می زند و عواقب فاجعه باری برای تمام دنیا به بار می آورد. حتی وقتی که پس از چند هفته تانوس را پیدا کرد و او را برای همواره کشت، ثور نتوانست اتفاقی را که افتاده بود عوض کند. او بازنده شده بود و می دانست این بار بازگشتی وجود ندارد، بنابراین حتی برایش کوشش هم نکرد. در حالی که انتقام جویان هم نمی توانستد کاری را که تانوس انجام داده بود تغییر دهند، آنها توانستند با همکاری یکدیگر نتیجه را معکوس نمایند.

در فیلم انتقام جویان: خاتمه بازی، ثور با ترس هایش روبرو می گردد و می آموزد که نمی تواند تمام کارها را به تنهایی انجام دهد. او می آموزد با اینکه بازنده شده است، اما غم و اندوه چیزی است که او را مشابه بقیه می نماید و با این حال، هنوز هم باارزش و شایسته است. در حالی که بعضی از نسخه ناامید ثور انتقاد می نمایند و ادعا دارند که این نسخه تمامی ویژگی های شخصیتی او را زیر سوال برده است، در واقع این یک فرایند طبیعی است. او سال ها خشم و اندوه خود را پنهان نموده بود و به جای مقابله، ضربه های احساسی وارد شده به خود را نادیده گرفته بود.

در دوران پنج ساله پس از بشکن تانوس، ثور تسلیم این احساسات شد و تنها پس از روبرویی با مادرش و اینکه دوستانش او را نجات دادند، متوجه شد هنوز مانند گذشته قهرمانی است که شایستگی نامش را دارد. تنها شکست در متوقف کردن تانوس بود که باعث شد ثور با اندوهش کنار بیاید تا بتواند خود را برای آینده ای بهتر آماده کند و شکست را به عنوان بخشی طبیعی از زندگی بپذیرد.

در مقایسه با کاپیتان آمریکا، مرد آهنی، پلنگ سیاه و مردهای عنکبوتی (توبی مگوایر، اندرو گارفیلد و تام هالند)، ثور گاهی اوقات در دنیای مارول گم می گردد. جدا از پیروزیت ثور: رگناروک، حضور او در دنیای سینمایی مارول معمولا در مقایسه با تونی استارک یا استیو راجرز، که هر کدام فیلم های انفرادی پیروز خود را داشتند نادیده گرفته می گردد. بعلاوه در فیلم های گروهی با عنوان انتقام جویان بیشتریت او را یک شخصیت فرعی حساب می نمایند. در هر صورت جهت ثور در دنیای سینمایی مارول به مقدار بقیه مجذوب کننده است. امکان دارد که او مانند دیگر قهرمانان مارول در کانون توجه نباشد اما واضحا یکی از برترین هاست. بعد از تمام اتفاقات و سختی هایی که ثور پشت سر گذاشته است و یاریش برای متوقف کردن تانوس، ثور بدون شک قدرتمندترین قهرمان دنیای سینمایی مارول است.

با توجه به اینکه فیلم ثور: عشق و تندر قرار است این هفته اکران گردد، تماشای خط داستانی و قدرت ثور که در قسمت تازه در حال پیشرفت است هیجان انگیز خواهد بود.

منبع: collider

منبع: دیجیکالا مگ

به "چگونه ثور به وسیله شکست هایش به قدرتمندترین قهرمان دنیای مارول تبدیل شد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "چگونه ثور به وسیله شکست هایش به قدرتمندترین قهرمان دنیای مارول تبدیل شد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید